+ نشستم تو اتاقم.. هه.. اتاقی که شیش ساله بودم اومدم اینجا و الان در اخرین روزهای بیست و دو سالگیم دارم ازش خارج میشم.. سالهای زیادی از زندگیمو اینجا گذروندم.. روزها و شب های تنهایی و دوستانه.. شب های داغ ِ هفده سالگیم.. شب هایی که بارها و بارها اینجا گریه کردم و با خودم فکر کردم من عاشق ترین دختر ِ دنیام و غریبانه ترین عشق رو دارم و بهم ظلم شده.. شب هایی که یه شماره رو مدام میگرفتم شاید صاحب اون بالاخره دلش خواست و جواب داد .. ادم چقدر زود میگذره از بعضی روزا..الان که فکر میکنم می بینم اون روزها و شب ها و اون حجم ِ اندوه انگار هیچوت قرار نبود تموم بشه. اما الان تموم شده. انگار من نبودم درد کشیده بودم و الان فقط یه دختر رو میبینم توی اون روزا.. می دونی به گذشته که نگاه می کنم باورم نمیشه.. حجمش زیاد بود و من باورم نمیشه که چقدر قوب بودم که الان زنده ام..الان از سر و روی اتاقم داره وسیله می باره.. اونقد که دیگه نمیشه مرتبشون کرد و باید هرچیزی رو یه گوشه رها کرد..
+ارومتر شدم.. یعنی راستش یه دوستی کامنت گذاشت که می تونم روی پول ِ مبل روی اون حساب کنم و من انگار هزار کیلو ازم برداشته شده.. حالا وقتی لوسین از خونه چیندن و وسایلا حرف میزنه عصبی و روانی نمیشم..
+فردا باید بریم خونمون رو تمیز کنیم. عصری باباهه کلی از خونه ایراد گرفت. اینم یه ماجرای جدید برای ایراد گرفتن. طفلی لوسین کلی غمگین شد.. من بیشتر عصبانی شده بودم.. اما با این وجود برای اون خونه ذوق دارم. یعنی الان که فکرم ارومتر شده احساس می کنم دوس دارم زود برم بشم خانوم ِ خونه.. یه عاااااالمه لباس جدید خریدم که منتظرم فقط برم و بپوشمشون.. هیچ چیزی اندازه لباس های جدید و روتختی بنفشم بهم انگیزه نمیده.. اوه.. البته به قوری بنفشه هم که فکر می کنم هیجان زده میشم.. یه سری چیا تو خریدا بود که بابتشون ذوق دارم.. مث ِ قوری بنفشه.. مث اون دوتا ماگ قرمزا..فقط کاش دو تا ماگ بنفش هم پیدا می کردم.. مث قندون صورتی یواشه.. یا حتی سرویس اکروپال گل گلیه.. واسه شیشه مربا و ترشی ها..
+ باید برم کم کم این هفته لباس عروس و ارایشگاه انتخاب کنم..باید سعی کنم که به چیز های خوب عروسی فکر کنم و سعی کنم ازین روزا لذت ببرم و اجازه ندم هیچ کسی این روزا رو از من بگیره. من نمی تونم ادم ها رو عوض کنم. اما می تونم به خودم بیشتر بها بدم و اجازه بدم که لذت بیشتری از روزها ببره.. باید به فکر یاد گرفتن رقص هم باشم :)) ببینم کسی اینجا ازین کلیپا که عروس دامادا می رقصن داره که بشه ازش رقص یاد گرفت؟! که برام بفرسته؟ کلاس رقص هم که با شرایط مالی ِ الان منتفیه.. واه همین باید یه جور ِ دیگه رقص یاد بگیرم :))
کلی چیزی هس که میشه بهش فک کرد.. مث تاج عروسی..مث کفش عروسی.. مث دسته گل.. مث حتی رنگ ِ لاک.. رنگ مو.. کلی چیزای خوشحال کننده که میشه به هیچ کس اجازه نداد خرابشون کنه..
+ کسی ادرس وبلاگ جدید " یه روز خوب " نداره؟ که ساناز می نوشت ؟ کلا هرکی هرچی ادرس داره رو کنه لفطن :*
Yaftaaaaaaaaaaaamat
عزیزم... منم شهریور سالی که گذشت این حس هایی که میگی رو تجربه کردم
الان که متنت رو خوندم یادش افتادم... خیلی حالتو فهمیدم
ایشالا خوشبخت بشی بازم میام می خونمت
چقدر خوبه که بیشتر دوستان وبلاگی دارن تند تند عرووووس میشن :)
بذار منم به تاج عروسیت فکر کنم ، من عاشق تاجم D:
اگه بخوام فیلمو بفرستم چطور باید این کارو کنم؟بلد نیستم.اگه بلدی بگو که فیلمو بفرستم
چه خوب که کارا داره درست میشه.زود باش عجله کن عروس خانوم.بدو تاج و لباس و ارایشگاه انتخاب کن.اینا جای هیجان انگیز عروسی.درباره ی رقص فکر میکنم خرداد نیا یه اموزش رقص داره که تو دوبی داره یاد میده.بعد یه تیکه ش اموزش رقص اقا و خانوم.خیلی ساده و خوشگل بود.من که خوشم اومد.بعد بیشتر این کافی نتا و اینا میزنن واسه ادم.
راستی راستی منم همیشه واسه چیزای ریز بیشتر ذوق میکنم
میرم دنبالش حتما .
میشه اگه این رقصه رو پیدا کردی بهم بدی سارا؟
ای جونم که آدرس منو می خواستی نازنینم ...
خب می بینم که روزای خوب تو هم داره میادش ...
ببین یه تجربه دارم . این روزا می گذره ... سعی کن که نزدیک عروسی فقط لحظه های خوب رو برداری و لحظه های بد رو بریزی دور ...
که بعدتر که برگشتی و یاد این روزا افتادی ، لبخند بشینه رو لبات نه این که حرص بخوری .
می دونم..تموم تلاشم اینه که خوب ببینم و خوب تجرب کنم..
ندا جان عزیزم ایشالا که این روزای آخر هم خوب و خوش تموم شه. تو خیلی طاقت داشتی این مدت واقعا جای تحسین داری...
به همین چیزای خوب فکر کن. بذار خاطرات این روزا واست خوب باشه...
سعی می کنم که این روزا برای خودم حال ِ خوب درست کنم میلو..
http://myemotions.blog.ir/
این آدرس سانازه
موهاتم واسه عروسی به نظرم تیره کنی شیکتره با لباس سفید :)
کلیپ ندارم ولی خب عروس لازم نیست خیلی قر بیاد که ، یه ذره بشکن بزنه و خودشو بچرخونه بسه :))))
خدا رو شکر که مشکل مبل هم حل شد ( عجب دوست خوبی )
موهای خودم تیره اس.. عکسای بله برونمم تو اتلیه موهام تیره بوده فک کنم الان متفاوت باشم بهتره.
اره.. واقعا باورم نمیشد وبلاگم یکی از مشکلات اساسیم رو حل کنه :)
سلام بر ندای عزیزم
ایشالله که همه چی عالی و خوب پیش بره
تو عروووووووووس ِ خوشگلمونی عزیزممممممم
وای فاطمه این روزا توهم ِ خود زشت پنداری پیدا کردم :))